یادگیری دریفت کشیدن با کاترهام ۷
به گزارش مجله ماشین، باور کردن اینکه ک کاترهام هنوز تولید میشه سخته. این ماشینا کوچیک، سبک و حتی با قدرت کم، به طرز دیوانهکنندهای سریع هستند. هیچگونه سیستم ایمنی کمکی ندارن و میشه گفت ۹۵ درصد مواقع تجربه خوشایندی رو براتون رقم نمیزنند. تنگ و پر سر و صدا هستن، تو اتوبان به شدت صدا میدن و تونل گاردان اون، پاهاتون رو حسابی داغ میکنه. اگه هوا خراب بشه، برفپاککنها تقریبا بیفایدهن و سقفهای پارچهای کاترهام هم برای جلوگیری از نفوذ آب عملکرد خوبی ندارند.
اما اگه با یه کاترهام مسیر مناسبی رو پیدا کنید، انگار بهشت رو روی زمین پیدا کردین. صدای بلند، دندههای کوتاه و عکسالعملهایی که شرکتهایی مثل مکلارن و فراری برای رسیدن بهشون میلیاردها دلار هزینه میکنند. هر مدل کاترهام به اندازه یه ماشین “خالص” به رانندگی نزدیک میشه. اما اینکه بخواین باهاش تو خیابون بمونین، کار احمقانهای هست. البته میتونین باهاش مسابقه بدین، ولی چرا یه روز رو مثل یه نوجوان تو پارکینگ، دریفت کشی نکنین و نگران دستگیری توسط پلیس نباشین؟
دوستان، به دوره آموزشی دریفت کشی کاترهام خوش اومدین: جایی که بزرگترا برای سرخوردن میان!
شرکت کاترهام چند روز در سال رو برای این کار اختصاص میده که رانندهها با هر سطح مهارتی بیان، سوار ماشین بشن و تحت آموزش متخصصین، یاد بگیرن چطور در فضایی دور از هر مانعی لیز بخورن.
برخلاف دورههای تجربی بیشماری که توشون پشت یه فراری داغون میشینین و سه دور بیحال تو پارکینگ میچرخین، اینجا یه ماشین در اختیارتون میذارن و بهتون میگن به حرفهای یکی از مربیهای حرفهای کاترهام گوش بدین. نتیجه این میشه که واقعا چیزی یاد میگیرین، چه یه راننده کارکشته باشین چه یه تازهکار کامل، هدف اینه که یه لبخند گنده روی لبتون بیاد و یه دیدگاه جدید نسبت به کنترل ماشین پیدا کنین.
تو شروع دوره، تیم اصول رو بهتون یاد میدن: چطور لیز خوردن ماشین کار میکنه، چطور دریفت کشی ممکنه، مفهوم انتقال وزن چیه و قراره تو اون روز چه کارایی انجام بدین. همچنین با ماشین آشنا میشین: یه مدل Seven 360R. این ماشین با یه موتور فورد Duratec دو لیتری ۱۸۰ اسب بخار که به یه گیربکس پنج سرعته متصل شده، یه بستهی پرقدرت به حساب میاد، مخصوصا با در نظر گرفتن وزن ۱۲۳۵ پوندیش.
حرف “R” تو اسمش نشون میده که این یه ماشین معمولی نیست. ماشینهای مدل R یه فلایویل سبک، یه دیفرانسیل لغزش محدود، ترمزای پرقدرتتر، چرخهای ۱۵ اینچی، کمربندهای ایمنی چهار نقطهای، تزئینات شیکتر و نشانهای R تو همه جا دارن. کاترهام میگه این ماشین تو ۴.۸ ثانیه از صفر به صد کیلومتر بر ساعت میرسه و میتونه تا ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت سرعت داشته باشه. اما تو این دوره حتی نزدیک اون سرعت هم نمیرین و اصلا هم براتون مهم نیست.
تو این دوره فقط اجازه دارین از دنده یک استفاده کنین و دلیل خوبی هم داره. مسیرهای مارپیچ خیلی تنگن، به قدری تنگ که نمیشه فقط با قدرت ازشون رد شد. اینجا از جادوی بیشفرمانی استفاده میشه. اولین مسیر، یه مارپیچ تنگه که به یه دریفت عرضی فوقالعاده ختم میشه، برای اینه که شرکتکنندهها به حس اون چیزی که موقع تحریک ماشین به بیشفرمانی اتفاق میافته عادت کنن.
به طور خلاصه: فرمان رو بچرخونین، گاز بدین، برای کنترل لیز فرمون رو نگه دارین در حالی که گاز رو متعادل نگه میدارین، فرمان رو به جهت دیگه بچرخونین تا وزن رو منتقل کنین، دوباره گاز بدین… کمکم متوجه میشین. تا جایی که میتونین این حرکت رو پشت سر هم انجام بدین تا مثل یه قهرمان به نظر برسین.
همه چیز تو ماشینهای مدرن برای لیز نخوردن، لغزش نداشتن و نچرخیدن طراحی شده، اما اینجا دقیقا همون کاریه که میخواین انجام بدین. پیدا کردن ریتمتون ممکنه یه ذره طول بکشه، اما اولین لیز بینقص، یه چیزی رو تو وجودتون روشن میکنه. دلتون میخواد بیشتر انجامش بدین. خوشبختانه، کاترهام دریفتهای زیادی برای ارائه داره.
بعد از یه مارپیچ ملایم، نوبت به شکل هشت میرسه، همون چیزی که قبلا انجام دادین، اما تو یه دایرهی لرزان. فرمان رو بچرخونین، گاز بدین، کنترل کنین، تعادل رو حفظ کنین، تکرار… برای مدت طولانی. مطمئنا یه بار لیز خوردن آسونه، اما حفظش برای یه مدت و بعدش گذار به یه لیز طولانی دیگه؟ این به قدرت مغز نیاز داره. باز هم، انجام درستش حس فوقالعادهای داره، اما انجامش به طور مداوم به تمرین نیاز داره.
بعد از هر بار دور زدن، مربی بهتون نکاتی رو یاد میده. اگه تو لیز خوردن با ماشین تازه کار باشین، کل قضیه کاملا عجیب و غریب به نظر میرسه. تو یه فضای امن هستین که میتونین اشتباه کنین، لاستیکها میتونن تنبیه رو تحمل کنن چون ماشینا خیلی سبکن و همه (صرف نظر از اینکه چقدر تجربه دارن) یه جاهایی اشتباه میکنن.
مسیر تو پیست افسانهای براندز هچ انگلیس بود، نه تو خود پیست، بلکه یه تیکه آسفالت وصلهپینهای آروم که از هر چیزی دور بود. این موضوع باعث میشد میزان چسبندگی متفاوت باشه و با سطلهای زبالهی قرمز بزرگ و فوقالعاده زیبا (بچهها، آشغال ریختن اصلا جذاب نیست) به طور مرتب مشخص شده بود. وقتی بارون اجتنابناپذیر بریتانیا شروع به باریدن کرد، همه اون سطوح مختلف… جالب شدن. برای از دست دادن چسبندگی به قدرت کمتری نیاز بود و برای درست انجام دادن همه ورودیها، تمرکز بیشتری لازم بود.
با بارون (که تو همه دورهها نیست) یه مسیر بزرگتر با یه دونات دور یه مخروط، یه مارپیچ تنگتر و زمان بیشتر پشت فرمون اومد. اینجا بود که دو تا چیز آشکار شد:
این ماشین فوقالعادهست، اما اگه یه حرفهای نباشین به رانندگی خشن زیادی نیاز داره.
اگه به جایی که میخواین برین نگاه نکنین، به اونجا نمیرسین. مشکل اول با گذشت زمان و تمرین قابل حله، اما اگه بهش عادت نداشته باشین، روز بعدش حسش میکنین.
مشکل دوم چیزیه که همه میدونیم، درسته؟ بله و نه، چون یه نگاه مبهم به جهت درست وجود داره و یه تمرکز لیزری روی هدفتون. میخواین به یه مخروط لیز بخورین؟ بهش خیره بشین. دوست دارین دور یه نقطه ثابت دونات بکشین؟ بهش خیره بشین مثل خیره شدن به دشمن خونیتون. وقتشه که از یه نقطه به یه نقطه دیگه لیز بخورین؟ با قدرتی مثل چشمان دیوانهی گاورون، صدراعظم کلینگون، تسلط خودتون رو نشون بدین.
با نزدیک شدن به پایان روز، یه چالش نهایی و امتیازی وجود داره. همه چیزهایی که تو طول روز یاد گرفتین به یه مسیر بزرگ ربط داده میشه. بهتون دو بار فرصت تمرین و یه بار فرصت برای نشون دادن مهارت و استایلتون داده میشه. این یه پایان پرالتهابه، چون میخواین از رقبای خودتون پیشی بگیرین، اما نمیخواین تو راه برگشت به خونه نفرینتون کنن. امیدوارین که اشتباهات جزئی رو که تو دورهای قبلی انجام دادین تکرار نکنین، به شکلی لیز نخورین که امتیازتون رو از بین ببره (مثل گیر کردن یه مخروط زیر چرخ جلوییتون وقتی که باید دورش دونات میکشیدین و نمیخواین که تو پایان دور از خستگی نفس نفس بزنین.
ببینید، وقتی یه روز پر از مهارتهای جدید، یه ماشین ناآشنا، فشار و (احتمالا) بدنی که با تخممرغ کریم و گوشت مشکوک ساخته شده رو با هم ترکیب میکنین، میتونین به سرعت خسته بشین. اما خب، تو آخرین دور خودتون، هدفگیری میکنین، ماشین رو به مسیری که میخواین هدایت میکنین و به بهترینها امیدوارین. بعد از چیزی که به نظر یه لیز بیانتها میرسه، با شنهای عجیب زیر ناخنتون (احتمالا از فشار زیاد روی فرمان)، ساعدهای دردناک، بوی دود لاستیک تو بینیتون و یه امید آروم که بهترین باشین، از خط پایان عبور میکنین.
راستش رو بخواین، برنده شدن تو اینجا مهم نیست. مگه اینکه کل گروه به طور مساوی رقیب شما باشن، یه نفر هست که با مهارتهاش همه رو شگفتزده میکنه. برای بقیه، فقط حاضر شدن و انجامش مهمترین کاریه که میتونین انجام بدین. یه مهارت جدید رو، ولو با یه ماشین افراطی، یاد میگیرین. وقتی هوا خراب میشه یا شاید وقتی یه اتفاقی میافته، یه ایده بهتر از اینکه تو اون شرایط باید چیکار کنین دارین، ایدهای که در غیر این صورت نداشتین. و یادگیریش هم خیلی لذتبخشه.